آیا به عنوان یک مدیر، می دانید چطور انتقاد کنید؟
هنوز کتاب تیغ را نخوانده بودم، درعینحال لزوم استفاده از این کتاب را در زندگی شخصی و مدیریت روابط کاریام بهوضوح احساس میکردم. مثال واضح برای من پنج سال پیش بود. مدت دو ماه بود که ما یک تیم جدید را به نمایندگان علمی در شرکت اضافه کرده بودیم. ازآنجاییکه شرکت دارویی است، نحوه بازاریابی در آن با بقیه شرکتها تا حدی متفاوت است . یکی از مهمترین تفاوتها هم نیاز بالا به معلومات علمی در حوزه درمان و محصولات در افراد میباشد. بنابراین برای افزایش سطح عملکرد همکاران، 10 ویدیو با مباحث مختلف تهیه کرده بودم و در آن آموزشها را ارائه دادم. از آنها درخواست کردم که برای روز شنبه آماده باشند (حدود یک هفته زمان داشتند و مدتزمان هر ویدیو هم بین 5 تا 7 دقیقه بود.) چشمتان روز بد نبیند، بدترین جلسه زندگیام بود. بچهها حتی 2 ساعت هم زمان نگذاشته بودند. جملات من را با ادراک خودشان میگفتند و از همه بدتر، با هم سر درس نخواندن تبانی کرده بودند.
در اینجا، مدیرعامل شرکت وارد کارزار شدند، دردآور این بود که ایشان بسیار از این رفتار عصبانی شدند و جملات رکیکی را در رابطه با نیروهای مستقر در تیم عنوان کردند. حالا من سر یک دوراهی بودم، با همه عصبانیتم از تیم، مجبور بودم رفتار آنها را توجیه کنم.
واقعیت این است که من اعضای تیم را دوست داشتم و هیچکدام از آنها را از سر دلسوزی استخدام نکرده بودم. حالا من مانده بودم بین تیمی که انگیزه نداشت و مدیری که به تیمش اعتقاد ندارد. احساس میکردم باید ظرف مدت کوتاهی فضا را تغییر دهم. دنبال راهکارهای بهتری میگشتم، امیدوار بودم کسی بتواند به من کمک کند. و کتاب تیغ این راهکار را در اختیار من قرار داد.
کتاب تیغ راهکارهایی برای مدیریت انتقادها در اطرافمان به ما میدهد. شاید بد نباشد شما نیز این راهکار را بررسی کنید.
بدون دیدگاه